هدیهٔ پای تو زر بایستی


هدیهٔ پای تو زر بایستی

هدیهٔ پای تو زر بایستی


هدیهٔ پای تو زر بایستی

هدیهٔ پای تو زر بایستی


هدیهٔ پای تو زر بایستی

رشوهٔ رای تو زر بایستی
رشوهٔ رای تو زر بایستی
رشوهٔ رای تو زر بایستی
رشوهٔ رای تو زر بایستی
رشوهٔ رای تو زر بایستی
رشوهٔ رای تو زر بایستی
غم عشقت طرب افزای من است
غم عشقت طرب افزای من است
غم عشقت طرب افزای من است
غم عشقت طرب افزای من است
غم عشقت طرب افزای من است
غم عشقت طرب افزای من است
طرب افزای تو زر بایستی
طرب افزای تو زر بایستی
طرب افزای تو زر بایستی
طرب افزای تو زر بایستی
طرب افزای تو زر بایستی
طرب افزای تو زر بایستی
جان چه خاک است که پیش تو کشم
جان چه خاک است که پیش تو کشم
جان چه خاک است که پیش تو کشم
جان چه خاک است که پیش تو کشم
جان چه خاک است که پیش تو کشم
جان چه خاک است که پیش تو کشم
پیشکش های تو زر بایستی
پیشکش های تو زر بایستی
پیشکش های تو زر بایستی
پیشکش های تو زر بایستی
پیشکش های تو زر بایستی
پیشکش های تو زر بایستی
دیده در پای تو گشتن هوس است
دیده در پای تو گشتن هوس است
دیده در پای تو گشتن هوس است
دیده در پای تو گشتن هوس است
دیده در پای تو گشتن هوس است
دیده در پای تو گشتن هوس است
کشته در پای تو زر بایستی
کشته در پای تو زر بایستی
کشته در پای تو زر بایستی
کشته در پای تو زر بایستی
کشته در پای تو زر بایستی
کشته در پای تو زر بایستی
گرد هم اجرای امروز تو جان
گرد هم اجرای امروز تو جان
گرد هم اجرای امروز تو جان
گرد هم اجرای امروز تو جان
گرد هم اجرای امروز تو جان
گرد هم اجرای امروز تو جان
خرج فردای تو زر بایستی
خرج فردای تو زر بایستی
خرج فردای تو زر بایستی
خرج فردای تو زر بایستی
خرج فردای تو زر بایستی
خرج فردای تو زر بایستی
ترش روی است زر صفرا بر
ترش روی است زر صفرا بر
ترش روی است زر صفرا بر
ترش روی است زر صفرا بر
ترش روی است زر صفرا بر
ترش روی است زر صفرا بر
وقت صفرای تو زر بایستی
وقت صفرای تو زر بایستی
وقت صفرای تو زر بایستی
وقت صفرای تو زر بایستی
وقت صفرای تو زر بایستی
وقت صفرای تو زر بایستی
آتش بسته گشاید همه کار
آتش بسته گشاید همه کار
آتش بسته گشاید همه کار
آتش بسته گشاید همه کار
آتش بسته گشاید همه کار
آتش بسته گشاید همه کار
کار پیرای تو زر بایستی
کار پیرای تو زر بایستی
کار پیرای تو زر بایستی
کار پیرای تو زر بایستی
کار پیرای تو زر بایستی
کار پیرای تو زر بایستی
بی زری داشت تو را بر سر جنگ
بی زری داشت تو را بر سر جنگ
بی زری داشت تو را بر سر جنگ
بی زری داشت تو را بر سر جنگ
بی زری داشت تو را بر سر جنگ
بی زری داشت تو را بر سر جنگ
صلح فرمای تو زر بایستی
صلح فرمای تو زر بایستی
صلح فرمای تو زر بایستی
صلح فرمای تو زر بایستی
صلح فرمای تو زر بایستی
صلح فرمای تو زر بایستی
کوه سیمینی و هم سنگ توام
کوه سیمینی و هم سنگ توام
کوه سیمینی و هم سنگ توام
کوه سیمینی و هم سنگ توام
کوه سیمینی و هم سنگ توام
کوه سیمینی و هم سنگ توام
در تمنای تو زر بایستی
در تمنای تو زر بایستی
در تمنای تو زر بایستی
در تمنای تو زر بایستی
در تمنای تو زر بایستی
در تمنای تو زر بایستی
تا کنم بر سر و بالات نثار
تا کنم بر سر و بالات نثار
تا کنم بر سر و بالات نثار
تا کنم بر سر و بالات نثار
تا کنم بر سر و بالات نثار
تا کنم بر سر و بالات نثار
هم به بالای تو زر بایستی
هم به بالای تو زر بایستی
هم به بالای تو زر بایستی
هم به بالای تو زر بایستی
هم به بالای تو زر بایستی
هم به بالای تو زر بایستی
دید سیمای مرا عشق تو گفت
دید سیمای مرا عشق تو گفت
دید سیمای مرا عشق تو گفت
دید سیمای مرا عشق تو گفت
دید سیمای مرا عشق تو گفت
دید سیمای مرا عشق تو گفت
که چو سیمای تو زر بایستی
که چو سیمای تو زر بایستی
که چو سیمای تو زر بایستی
که چو سیمای تو زر بایستی
که چو سیمای تو زر بایستی
که چو سیمای تو زر بایستی
دل سودائی خاقانی را
دل سودائی خاقانی را
دل سودائی خاقانی را
دل سودائی خاقانی را
دل سودائی خاقانی را
دل سودائی خاقانی را
هم به سودای تو زر بایستی
هم به سودای تو زر بایستی
هم به سودای تو زر بایستی
هم به سودای تو زر بایستی
هم به سودای تو زر بایستی
هم به سودای تو زر بایستی